دختر داييم و حلزون

دختر داييم شيش سالشه

يه حلزون پيدا کرده آورده خونه

هرجا حلزون ميره اين پشت سرش ميره.....به ادامه مطلب برین...

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

یکشنبه وقته خالی داشتم رفتم سر کلاس اخلاق اسلامی توی اون یکی دانشکدمون مهمان نشستم که استاده گفت شما که نیشت بازه پاشو برو تخته رو پاک کن , منم گفتم نمیرم استاد!!!
گفت یعنی چی؟چرا نمیری؟میگم پاشو تخته رو پاک کن
منم خیلی جدی بلند شدم گفتم :دوس ندارم بچه ها قهرمان کلاسشون رو تو این صحنه ببینن !!! :-D ^_^
بچه ها زدن زیر خنده....
بعد اومد تلافی کنه داشتم میرفتم پای تخته گفت خوشگل پسر از این لباس ها که تنته مردونه ش هم هست؟؟؟
منم .......به ادامه مطلب برین...(این داستان خیلی جالبه حتما تا ته بخونیدش)


برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی ....


این اولین باری بود که شوهرش به او خیانت می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ، ولی فکر اینکه با دو تا بچه به خانه پدر بد اخلاقش برگردد ، دیوانه اش می کرد .

به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی چون خانواده اش از ابتدا با این از...دواج مخالفت می کردن...د . منصرف شد . تصمیم گرفت ، خیلی صریح و رک به خود شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب فکر کرد که او خیلی راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن زن تلفن کند ، شاید او نمی دانست که مرد مورد علاقه اش ، زن و دو تا بچه دارد .
تلفن به نام خودش بود این هم از زرنگی های زنانه اش به شمار می رفت . پرینت تلفن ها را خیلی راحت گرفت . ساعت و دقیقه ای که بوی خیانت به مشامش رسیده بود . هرگز از خاطرش محو نمی شد ، ساعت 4 و 25 دقیقه بعد از ظهر دوشنبه ! دستانش می لرزید ، اضطراب همه وجودش را فرا گرفته بود ، شماره ها را تک تک و به دقت می گرفت ، یکبار دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد . دو زنگ بیشتر نخورد ، تلفن وصل شد ،

همان صدای زنانه آشنا گفت : « با سلام ، به شبکه تلفن بانک ... خوش آمدید ! »

 

 

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

 
یکی‌ از شرکت‌های هواپیمایی برای تبلیغ و فروش بلیطهای 

پرواز‌های مختلفش، تسهیلات خاصی‌ رو برای بیزنسمن هایی

 که همسرانشون رو همراه خودشون به سفر‌های هوائی اون

 شرکت میبردن, در نظر میگیره و ۵۰% تخفیف روی بلیط اونها 

قائل میشه. بعد از مدتی‌ که می‌بینن این طرح با استقبال 

خیلی‌ زیادی مواجه شده و اکثر بیزنسمن‌ها همسرانشون رو

 در پرواز‌ها همراه خودشون میبرن, با فرستادن نامه‌ای

 به همسران این افراد, نظرشون رو در مورد سفر‌ها جویا میشن

 و پاسخی که از تمام این زنها دریافت میکنند,

همین دو کلمه بوده.. "کدوم سفر!!!!!!!

شيخي را گفتند : مدتي است که در شهر شلوار کوتاه رايج گرديده و دختران
بسياري اين البسه بر تن مي کنند. در مذمت شلوار کوتاه چيزي بگو تا دختران از
پوشيدنش صرف نظر نمايند. شيخ ما خروشيد و گفت:خاموش!!! که شلوار کوتاه را
فايده بسيار است و من در مذمتش هيچ نگويم گفتند: يا شيخ ! فايده اش
چيست؟؟؟؟ شيخ ما گفت: چون دختران شلوار کوتاه پوشند، پسرها سر به زير
گردند و پايين را بنگرند. چون پايين را بنگرند هم از گزند تيرشيطان در امان مانند هم
از شر چاله!
تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد